جدول جو
جدول جو

معنی رفق باز - جستجوی لغت در جدول جو

رفق باز
رفیق باز
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مفت باز
تصویر مفت باز
آنکه مال خود را مفت از دست بدهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
بندباز، آنکه روی ریسمان راه می رود و هنرنمایی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طاق باز
تصویر طاق باز
به پشت خوابیده
طاق باز افتادن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن، طاق باز خوابیدن
طاق باز خفتن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن، طاق باز خوابیدن
طاق باز خوابیدن: بر پشت خوابیدن، برپشت روی زمین دراز کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشق باز
تصویر عشق باز
عاشق، عاشق پیشه، کسی که عشق بازی می کند، آنکه کارش عشق ورزی است، برای مثال تو که در بند خویشتن باشی / عشق بازی دروغ زن باشی (سعدی - ۱۳۴)
فرهنگ فارسی عمید
(رَ)
عمل رفیق باز. محبت بسیار به دوستان و رفقا. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خیا)
کسی که در قمار کلاه سرش برود. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). حریف گول در قمار. آنکه در قمار او را فریبند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، آدمی که در معامله بتوان به سهولت او را فریفت و کلاهش را برداشت. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده). گول در معامله. آنکه مال خود را به آسانی از دست دهد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(گَ / گُو هََ دَ / دِ)
رفیق پرست. دوست باز. که با رفیقان بسیار آمد و شد کند و بدانان علاقه و بستگی خاطر دارد. (یادداشت مؤلف). در تداول عامه کسی که به دوستان محبت بسیار کند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ اَ تَ / تِ)
بازندۀ رنگ. در لهجۀ مردم خراسان به پارچه و یا جامه ای گویند که رنگش برود. رنگ رو. رجوع به رنگ رو شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ پَ)
ظاهر آنست که از عالم شمشیرباز باشد، یعنی بازی کننده بطوق. خواجه نظامی راست:
سر زلف معشوق را طوق ساز
درافکن به این گردن طوق باز.
گردنی که بقید عشق خو کرده است و به طوق بازی عمر صرف نموده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گِ دَ دَ / دِ)
رسبازنده. ریسمان باز. (ناظم الاطباء) (از شعوری ج 2 ورق 6). کسی که روی ریسمان برود و بازیها کند. (فرهنگ نظام). آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند. بندباز. (فرهنگ فارسی معین). ریسمان باز و بندباز و دارباز، و آن از انواع بازیگران بود که چوبها یا نیهای بلند بر ریسمان در زمین استوار کنند و بر آن ریسمانها و چوبها و نیها برآیند و انواع بازیهای غریب کنند، و آنرا در عرف هند فت گویند که تلفظ آن بر غیر دشوار است. (از آنندراج) :
تحقیق سخنگوی نخیزد ز سخن دزد
تعلیق رسباز نیاید ز رسن تاب.
خاقانی.
پای رسن باز که گردد به راه
کی به رسن بررود از روی چاه.
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام).
کنی اگر ره باریک آدمیت سر
مده ز کف چو رسن باز لنگر خود را.
محمدسعید اشرف (از نظام)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عشق باز
تصویر عشق باز
دلباخته، کبوتر باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسن باز
تصویر رسن باز
عرب و عجم باز، آنکه در بالای ریسمان کارهای شگفت آور کند بند باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رفیق بازی
تصویر رفیق بازی
عمل رفیق باز محبت بسیار به دوستان و رفقا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق باز
تصویر طاق باز
ستان بر پشت. یا طاق باز خفتن (خوابیدن)، بر قفا خفتن ستان خوابیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طوق باز
تصویر طوق باز
آن چه که با طوق (گردن بند) بازی کند: گردن طوق باز
فرهنگ لغت هوشیار
یار باز کسی که هماره یاران را پاس دارد کسی که به دوستان محبت بسیار کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاق باز
تصویر طاق باز
ستان بر پشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رفیق باز
تصویر رفیق باز
کسی که به دوستی ودوستان اهمیت بسیار می دهد
فرهنگ فارسی معین
به پشت خوابیده، به پشت دراز کشیده، ستان، طاق واز
متضاد: دمر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بندباز
فرهنگ گویش مازندرانی
بازی گر و مجری اصلی بازی در ریسمان بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
فریب کار، نیرنگ باز
فرهنگ گویش مازندرانی